در آزادنویسیهایت آزادبنویس
دوست خوب من!
حتم دارم که از نامهی قبلی تا هم اکنون که زمان زیادی وقفه افتاده است نوشتهای که «چرا میخواهی نویسنده شوی.» میدانم که سردرگمی. درست مثل وقتی که خودم در ابتدای راه نویسندگی ایستاده بودم و نمیدانستم باید از کجا شروع کنم. درست شبیه به کلاف سر درگمی که سرش را نمییافتم. دنیای نویسندگی دنیای وسیعی است. حق هم داری. سالها پیش برای نوشتن رمانی که طرحش را مدتها در ذهن داشتم مرخصیِ شغلی گرفتم تا یک سال تمام آنچه در ذهنم وول میخورد و بالا پایین میشد بنویسم. با شور و شوق و حرارتی وصف ناشدنی پشت میز تحریرم نشستم. چند روز اول خوب پیش رفتم اما بعداز چند روز که حتی طولش به یک هفته هم نکشید هر چه در ذهنم خیس خورده بود به یکباره خشک شد. شاید باورش سخت باشد اما تمام آن یکسال به همان ده پانزده صفحهی نوشته شده ختم شد. آن موقع نمیدانستم که پلهی اول را شروع نکرده پریدهام پلهی آخر. همان حکایت سنگ بزرگ علامت نزدن است. باری دنبالهی نوشتن رمان میان کارهای روزمره و وظایف شغلی رها شد ولی طرح آن داستان دوباره در ذهنم جان گرفت. صحنهها برای خودشان میتازاندند و من نظارهگر اتفاقاتی بودم که تا قلم به دست میگرفتم همهشان به گوشهای میخزیدند و رو نشان نمیدادند. گذشت تا به مرور من هم به جایگاه الآن تو رسیدم. به موقعیتی که در طی یک کلاس آموزشی از خودم پرسیدم: «چرا میخواهم نویسنده شوم؟» هر چند که من چراییاش را از سالها پیش میدانستم اما به هر دلیلی از زیر بارش شانه خالی میکردم تا وقتی که تمام وجودم پر شد از خواهش نوشتن. حالا اطمینان دارم که تو هم به جد میدانی چرا میخواهی نویسنده شوی و همین برای شروع نویسندگی یعنی قدم اول را برداشتهای.
قدم بعدی این است که هر طرح و اندیشهای برای نوشتن داستان، رمان، کتاب غیر داستانی و… داری در یک جعبهی پاپیون زدهی زیبا گوشهی ذهنت نگاه دار. فقط به این فکر کن که نخست باید قلمت را از لجاجت و خشکی دربیاوری. درست مثل آدمی که سالهای سال ورزش نکرده باشد، قطعاً نخواهد توانست در یک دوی ماراتن شرکت کند یا حرکات سخت ورزشی را انجام دهد. قلم تو هم همینگونه است. پس در گام دوم میبایست تمام تلاشت را به خرج دهی که قلمت را از آن خشکی و بیانعطافی در بیاوری و بعد در طی فرایند یادگیریِ تمرینهای نوشتاری به پیاده کردن طرحهای ذهنیات نیز خواهی رسید.
اولین پیشنهاد برای شروع یک تمرین است. تنها و تنها یک تمرین. تمرینی که هر روز، در یک وقت معین، و به صورت منظم انجام میشود. تمرینی به نام صفحات صبحگاهی. صفحات صبحگاهی تمرین ساده ای است. فقط برای خودش یک سری آداب و شروطی دارد که میبایست انجام شود تا مشوق بینظیری در شروع کار باشد.
از همین حالا که این نامه را میخوانی به فکر تهیه یک دفتر با عنوان «دفتر صفحات صبحگاهی» باش. دفتری که هر روز به محض بیدار شدن از خواب با همان دست و روی نشسته و دهان بوگندو موظف شوی در آن بنویسی. قبل از آنکه تختی مرتب کنی یا زیر کتری را روشن کنی یا حتی دستشویی بروی. فقط مینشینی و مینویسی. هر روز سه صفحه. البته میتوانی با یک صفحه هم شروع کنی اما میدانم تویی که اینقدر جدی هستی و چرایی کارت را میدانی پس با چگونهاش هم کنار خواهی آمد. شاید بپرسی چرا به این شیوه و چرا سه صفحه؟
یکی از مهمترین دلایل این شیوه این است که نویسنده به خودش ثابت کند اولین و مهمترین اولویت زندگیاش نوشتن میباشد. پس به محض بیدار شدن از خواب و قبل از انجام هر کاری شروع به نوشتن میکند. و نیز منظم بودن و ایجاد یک عادت هر روزه در وقت معین و به اندازهی معین را باعث میشود. به مرور زمان صفحات صبحگاهی میشود یک عادت نوشتاری مؤثر در اولیهترین ساعات روز. حالا ممکن است بپرسی چه بنویسم؟ آنطور که من از تمرینهای نویسندگی فهمیدهام: آزاد نویسی یکی از مهمترین بخشهایی است که میتواند قلم نویسنده را از خشکی دربیاورد. قولنجش را بشکند و راهش بیندازد. مثل نرمش صبحگاهی که به مرور بدن را برای انجام حرکات سختتر آماده میکند. بنابراین بدون هیچگونه محدودیتی فقط و فقط در آزادنویسی باید آزّاد بنویسی. آزاد را تشدید دادهام تا میزان رهایی و بیقیدی در نوشتن صفحات صبحگاهی دستت بیاید. از خوابی که دیشب دیدهای گرفته تا گله کردن از دست زمین و زمان، بد وبیراه گفتن و خوشحالیهای هیجانانگیز و چه و چه. آزادی که بنویسی بدون آنکه نوشتهات را قضاوت کنی یا درگیر درستی یا غلطی کلمات و مفاهیم باشی یا برگردی و ویرایش کنی. میتوانی محرمانهترینها را بنویسی. میتوانی تا عمق دلت، تا کنه وجودت را بشکافی. خلاصه هر کاری که از دستت برآمد در آزادنویسیهای صفحات صبحگاهی کوتاهی نکن. با غلط املایی، درشت و بیحوصله، خوابآلود و بینظم و.. هیچ ایرادی ندارد. این تمرین صرفاً برای گرمای دست و نرمش قلم توست و نیز تبدیل شدن نوشتن به اولویتدارترین عادت روزانه. به مهمترین عادت. به مرور وقتی تمرینهای دیگر را هم یاد گرفتی میتوانی آنها را هم در صفحات صبحگاهی به کار ببری. اما الآن فقط بنویس و افکار و احساساتت را بر قلم سوار کن و بگذار بر پهنه سفید کاغذ شناور باشند.
خیلی خوب میشود که کتابهای راه هنرمند و حق نوشتن از جولیا کامرون را مطالعه کنی. ایدهی صفحات صبحگاهی از این نویسنده است.
به غیر از صفحات صبحگاهی در هر زمان از شبانه روز میتوانی آزادنویسی داشته باشی. تنها کافی است زمان مشخصی را در نظر بگیری. مثلاً ده دقیقه و یا بیشتر و در آن زمان بنویسی. ناتالی گلدبرگ در کتابش «تا میتوانی بنویس» به کمیت تمرین نوشتاری بسیار بسیار اهمیت میدهد. تعهد به نوشتن و زیاد نوشتن را توصیه میکند. او مینویسد موقع نوشتن باید به این موارد باید توجه کرد.
سعی کن این موارد را جدی در آزادنویسیهایت پیاد ه کنی.
- بگذار دستت در حرکت باشد. (مکث نکن تا آنچه نوشتی را بخوانی. با این توقف، میخواهی آنچه را میگویی کنترل کنی.)
- خط نزن، چون ویرایش به حساب میآید. (حتی اگر چیزی نوشتی که بهراستی مد نظرت نبود، آن را به همان حال رها کن.)
- نگران هجی کلمات و دستور زبان و خوشخطی و کج و معوج نوشتن نباش.
- رها باش و نوشتهات را کنترل نکن.
- فکر نکن و منطقی نباش.
- روی نقطهضعفت انگشت بگذار. (اگر به هنگام نوشتن، مطلبی تو را ترساند، فرار نکن. بلکه در اعماقش فرو برو. به حتم نیروی زیادی در آن نهفته است.)
این شش نکته را به خاطر بسپار و در تمام آزادنویسیهای روزانهات به کار ببر. حال چه صفحات صبحگاهی باشد چه در اوقات دیگر از شبانهروز.
تأکید گلدبرگ بر این نکتهها به خاطر تماس با نخستین اندیشهها میباشد. از نظر او در آزادنویسی باید طوری بنویسیم که از هر نوع قید و بند، از شر سانسورکنندهی درونی و نیز نزاکت اجتماعی دور باشیم. تا موهبت نخستین اندیشهها به ما رو کند. چرا که در آزادنویسی آنچه را باید بنویسیم که واقعاً میبینیم و احساس میکنیم نه آنچه را باید ببینیم و احساس کنیم. نخستین اندیشهها نیروی زیادی در خود دارند چرا که از نظر گلدبرگ با الهام و طراوت آمیختهاند و وقتی به آنها دسترسی پیدا میکنیم هیچ جای تعجبی نیست که اشکهایمان سرازیر شود. شاید الآن این گفتهها کمی برایت غریب به نظر برسد. اما ایرادی ندارد. تنها یک مبارز باش که تصمیم دارد در هر شرایطی بنشیند و بنویسد. خود نوشتن راهنمایت خواهد بود.
[…] در حال حاضر رابطهات با نوشتن چطور است؟ اما اگر آزادنویسیهای روزانه را جدی گرفته باشی فکر میکنم راحتتر از طریق قلمت […]