ماریو بارگاسیوسا و چرخش در داستان
*چرخش چیست؟
چرخش هر تغییر و تبدیلی است که در هر کدام از زاویه دیدهای فضایی، زمانی یا در سطح واقعیت رخ میدهد و به واسطهی آن تغییری در فضا، زمان، و پلان واقعیت رمان روی میدهد.
*چرخش فضایی:
در رمان و به خصوص رمانهای قرن بیستم وجود یک یا چند راوی و یا یک یا چند راوی _ شخصیت متداول است. پس هر بار که افق دید فضای داستان به سبب جابجایی راوی تغییر کند (مثل تغییر شخص دستوری از من به او یا از او به من و نیز سایر تغییرات ممکن) یک چرخش فضایی صورت گرفته است. وقتی چرخشهای فضایی مؤثر باشند نمایی متفاوت از داستان به دست میدهند و راز ماندگاری دنیای داستان در همین است و اگر مؤثر نباشند نتیجه داستان مبهم و نامفهوم از آب در میآید.
*چرخش زمانی:
جابجایی راوی در زمان یک داستان که به لطف آنها راوی در پیش چشم خواننده خود را همزمان حاضر در گذشته، حال و آینده نشان میدهد و اگر داستان از تکنیک مناسبی برخوردار باشد در ذهن خواننده یکپارچگی کرونولوژیک و خودمختاری زمان جاری در داستان را به خوبی تصویر میکند.
مثال:
رمان انگلیسی هتل سفید اثر دی.ام.توماس
حکایت کشتار وحشتانگیز یهودیان در اکراین میباشد. رمان از لحاظ زاویه دید به سه بخش تقسیم شده است: گذشته، حال و آیندهای در قیاس با زمان وقوع جنایت و قتلعام هولناک یا همان دهانه آتشفشان رمان. به عبارتی زاویه دید زمانی این رمان سه تغییر را تجربه میکند: از گذشته به حال (صحنه قتلعام) و از آنجا به آینده (پس از واقعه اصلی). در این رمان در چرخش آخر علاوه بر چرخش زمانی، چرخش در سطح واقعیت نیز رخ میدهد. یعنی داستان که به صورت عینی و رئالیستی جریان داشت پس از حادثهی کشتار به پلانی فانتزی و خیالی چرخش میکند و با این چرخش جوهره روایت عوض میشود.
این نوع چرخش زمانی که همراه با چرخش در سطح واقعیت است در رمان گرگ بیابان اثر هرمان هسه هم به کار رفته است.
*چرخش در سطح واقعیت (جهش کیفی):
چرخش در زاویه دید سطح واقعیت برترین امکانها را به نویسندگان برای سازمان دادن به مواد داستانیشان به سبکی پیچیده و منحصر به فرد میدهد.
چرخش در زاویه دید سطح واقعیت میتواند دگرگونی عظیمی در ماهیت داستان رقم بزند و نیز مرتبه داستان را تغییر دهد لذا میتوان به این نوع چرخش عنوان جهش کیفی نیز داد. بنابراین تغییر شکل در داستان زمانی ایجاد میشود که یکی از چرخشهای مبنایی در زاویه دید سطح واقعیت که سازنده جهش کیفی در داستان است، روی دهد.
مثال:
رمان جادهها اثر ژائو گیماراس روسا و رمان اُرلاندو اثر ویرجینیا وولف.
در هر دو رمان چرخشها در زاویه دید سطح واقعیت ناگهانی، سریع از پلانی رئالیستی به پلانی خیالی و فانتزی.
رمانهای قصر و محاکمه از کافکا.
رمان موبیدیک اثر ملویل
در این رمانها چرخشها جریانی آهسته، تدریجی و پرپیچ و خم و محتاطانه دارند.
رمان پدرو پارامو اثر خوان رولفو:
رمانی که در ان تمام پرسوناژهای داستان مردهاند و پس از مرگ زندگی را پی گرفتهاند و این امر یکی از چرخشهای اساسی یا جهش کیفی بسیار تأثیرگذار و ماندگار ادبیات معاصر آمریکای لاتین است.
رمان نامه به دوشیزهای در پاریس اثر خولیو کورتاسار:
در این داستان نیز چرخش حیرتآوری در لایه واقعیت وجود دارد که در آن راوی-شخصیت از عادت چندشآورش یعنی بالا آوردن خرگوش باخبرمان میکند.
*مهم: دربارهی کورتاسار
کورتاسار نویسندهای است که از توان نهفته و نیز تأثیر به کارگیری چرخشهای آهسته، تدریجی و ناگهانی در فضا، زمان و سطح واقعیت داستان به خوبی آگاه است و همین دانش اوست که وی را به بهترین شکلِ طرحریزی بی عیب و نقص دنیای داستانیاش رهنمون میشود.
رمان مرگ قسطی اثر سلین:
در این رمان داستان از پلانی ناتورالیستی (مکتبی که در ان بیشتر به تقلید دقیق و مو به موی طبیعت پرداخته میشود) که به خوبی در واقعیت جاگیر شده است به پلانی نمادین و فانتزی چرخش میکند.
نظریهی روژه کائیو درباره ادبیات فانتزی:
به اعتقاد کائیو ادبیات خیالی راستین، ادبیاتی است که در آن حوادث خارقالعاده، حیرتانگیز، رؤیایی و غیر قابل تشریح در نظامی منطقی و معقول، به شیوهای خودجوش و بدون کوچکترین اعمال نظر و نیت قبلی از سوی نویسندهاش بروز مییابد.
یکی از مواردی که این نظریه را تأیید میکند همین خودجوش بودن چرخشها است و این که حتی میتوانند نویسنده را دور زده و داستان را به سمتی سوق دهند که او هرگز فکرش را هم نمیکرده است.
سخن آخر:
چرخشها به خودی خود ارزشی ندارند و توفیق یا شکست آنها به سبک خاص داستانسرا در نحوه استفاده و کارکرد هر چرخش در داستانش وابسته است.
برگرفته از کتاب نامههایی به یک نویسنده جوان