خودارزشمندی

۵:۰۹ ب.ظ ۰۲/آذر/۱۴۰۰

همگی دور هم نشسته بودیم و صحبت می‌کردیم. وقتی پسر بزرگش گفت: «مامانم فلان کار رو برام انجام میده.» مادرش گفت: «به من چه ربطی داره.» پسر جواب داد: «به جهنم یه کلفت می‌گیرم. با جون و دل انجام می‌ده.» مادر سکوت کرد. بدون هیچ عکس‌العمل کلامی یا غیرکلامی و یا حتی برآشفتگی اندکی. و این در حالی بود که همه می‌دانستیم مادر مذکور همان مادری است که پس از بیرون آمدن از یک زندگی زناشویی ناموفق که در ان مورد ضرب و شتم و هتاکی قرار می‌گرفت و پس از تحمل سختی‌های مالی و عاطفی بسیار به بهانه فرزندان و نیز همکار بودن با همسر سابقش، دوباره زندگی او را با زندگی شخصی‌ خودش آمیخته است. (البته بی‌ازدواج) به‌گونه‌ای که وقتی غذا می‌پزد برای آقا هم بگذارد، نگران سلامتی‌اش باشد، با وجود تحقیر و توهین‌های گاه به گاه از سوی آقا و نیز فرزندان باز به دلسوزی‌های حماقت‌بارش ادامه دهد و سیر باطل هم‌چنان به چرخه‌اش ادامه دهد. سال‌ها است درگیر بازی من بدم، تو خوبی است. بدون آنکه خودش بداند یا در صورت دانستن قبول داشته باشد. اما بعد از هر غائله‌ای باز روز از نو، روزی از نواست. و سرویس‌ها و خدمت‌رسانی‌ها ادامه می‌یابد. بدون آن‌که کسی قدر خدمات و ارزش مهربانی‌های حماقت‌بارش را بداند.
چنین افرادی ناخودآگاه هر کاری می‌کنند تا نیاز به دوست داشته شدن، مورد عشق قرار گرفتن و نیازهای برآوره نشده دیگرشان از جانب دیگران به دنبال محبت‌های بی‌دریغ‌شان برآورده شود. آنقدر می‌دهند تا شاید دیگران گوشه‌ی چشمی به آن‌ها بیندازند. چرا که خود را لایق و شایسته‌ی دریافت محبت‌ها و خدمات دیگران نمی‌دانند. گاهی شیوه‌ی این افراد من را به یادیک آموزه‌ی مسیحی می‌اندازد که: «اگر کسی به طرف راست گونه‌ات سیلی زد طرف چپ آن را هم در اختیارش بگذار!» اما چقدر؟!
به نظر می‌رسد این گونه افراد به دلایل مختلف چنین روشی را انتخاب می‌کنند و جمله‌ی مرسومی که معمولاً از دهان‌شان شنیده می‌شود «اشکالی ندارد» است. اما بعد از بارها ادامه دادن به این شیوه‌ی مخرب و امتحان کردن دوباره و دوباره‌اش هر بار سرخورده‌تر و افسرده‌تر و تنهاتر می‌شوند. گاه نیز به همه‌چیز پشتِ پا می‌زنند و چنان خشمگین می‌شوند که وقتی می‌ترکند تکه‌های ترکش‌شان به هر کسی که در مسیر راهشان ایستاده باشد، برخورد می‌کند. و صد افسوس که زمان زیادی نمی‌گذرد که به همان سیره‌ی گذشته می‌پیوندند و عواطف زخم‌خورده‌شان به دنبال مرمت هزار باره‌ی خود وعده‌های دروغین دیگری سرهم می‌کند.
دلیل یا دلایل این نوع رفتار ناشی از نظام فکری و احساسی ویژه‌ و اغلب بیماری است که خود می‌تواند در اثر عوامل زیستی، محیطی و در طی مراحل رشد و.. شکل گرفته باشد.
فارغ از بررسی دقیق و تجزیه و تحلیل روانشناختی که با توجه به هر فرد ممکن است متفاوت باشد می‌توان به یک نتیجه‌ی کلی اشاره کرد و آن اینکه:
«کسی که ارزشی برای خودش قائل نیست، تعجبی ندارد که دیگران نیز ارزشی  برایش قائل نباشند.»
اما اینکه ارزش قائل شدن برای خود یا همان احساس خودارزشمندی از کجا نشأت می‌گیرد و ریشه‌اش در کجاست و شامل چه مؤلفه‌هایی است، در مقاله‌ای به تفصیل از آن خواهم نوشت.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

طراحی و پشتیبانی : آسان پرداز