لحظاتی برای تأمل

۲:۰۷ ب.ظ ۱۰/آذر/۱۴۰۰

نمی‌دانیم چه هستیم. مسئله‌ی بغرنجی است. ولی حقیقت دارد.
بعضی‌ها خیال می‌کنند بشر نوعی حیوان است و فرقی با بقیه حیوانات ندارد. روح و این چیزها حرف مفت است. جز همین ماده‌ای که از آن تشکیل شده‌ایم چیزی وجود ندارد.
یک عده خیال می‌کنند بشر اصلاً موجود مادی نیست. چیز غیر مادی است که وارد چیزی مادی شده. روحی است که وارد ماشینی نرم و خمیری شده. آن روح خود ماییم، نه آن ماشین.
میلیون‌ها نفر معتقدند برای هر ماشین جدید روح جدیدی ساخته می‌شود و وقتی روح جدید کارش تمام شد، ماشین هم از بین می‌رود.
عده‌ای معتقدند جاودانگی چیزی است که روح باید خودش به آن برسد.
عده‌ای هم خیال می‌کنند که روح اصلاً خارج از مقولۀ زمان وجود دارد.
همۀ این‌ها چند هزار سال است که دارند با هم بحث می‌کنند. تنها چیزی که این وسط معلوم است این است که چیزی نمی‌دانیم. و این خیلی عجیب است. چون چطور ممکن است به چیزی نزدیک‌تر از خودمان باشیم؟ ما خودمان هستیم. چطور ممکن است ندانیم چی هستیم؟ این نه تنها غیر ممکن است، بلکه اصلاً معقول هم نیست. ولی هست.
«جان» با خودش گفت حداقل یک چیز مسلم است: این‌که ما از ماده تشکیل شده‌ایم. ماده هم از بین رفتنی نیست. هر اتم و مولکولی که از آن تشکیل شده‌ایم، بعد از ما هم‌چنان وجود دارد. همیشه وجود دارد. البته این اتم‌ها و مولکول‌ها پراکنده می‌شوند. ولی بلاخره وجود دارند. حالا یا تو زمین، یا تو هوا، یا تو آب، یا تو گیاهان… از گیاهان دوباره می‌رسد به حیوانات و به انسان… من فقط گیرنده اینهایم. همان‌طور که قبلاً چیز دیگری گیرندۀ این‌ها بوده. هر ذره‌ای که از آن تشکیل شده‌ام، قبل از اینکه در من باشد، در چیز دیگری بوده. دلیلی وجود ندارد که اتم‌ها و مولکول‌هایی که الآن در بدن من وجو دارد، قبلاً در بدن موجودات انسانیِ دیگر نبوده باشد. این بخشی از پروسۀ جانشینی آدم‌هاست….
این تفکرات فلسفی از زبان قهرمان رمان «مواجهه با مرگ»  یعنی جان بیان شده است. تفکراتی که ذهن هر خواننده‌ای را  به تأمل وا می‌دارد.
به راستی ما چه هستیم؟

یک پاسخ به “لحظاتی برای تأمل”

  1. […] شاعر، نویسنده و سیاست‌مدار مشهور انگلیسی است. رمان مواجهه با مرگ داستان مرد سی‌ساله‌ای به نام جان است که یک […]

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

طراحی و پشتیبانی : آسان پرداز