ظرف روان به مثابه شیشۀ مربا

۴:۴۳ ق.ظ ۱۳/اردیبهشت/۱۴۰۱

چند هفته قبل به‌طور اتفاقی برنامۀ مستندی از شبکۀ بی‌بی‌سی فارسی دیدم که دربارۀ زندگی یک بیمار افسرده بود. مردی در دهۀ پنج زندگی‌اش می‌کوشید راه‌های مختلفی را برای غلبه بر افسردگی امتحان کند. در طول فیلم بیننده با تحقیقات متنوع مرد همراه و با نتیجۀ هر مسیر روبرو می‌شد. مرد سال‌های زیادی برای چیرگی بر افسردگی از دارو استفاده کرده بود. اما در طول فیلم درباۀ راه‌های دیگری از قبیل عبور جریان برق، رژیم غذایی متفاوت، استفاده از یک قرص مخصوص غیر قانونی که برای سه‌چهار ماه خلق فرد را متعادل نگه می‌داشت و مسیرهای دیگر تحقیق کرد. او در پی یک راه‌کار اصولی و ریشه‌دار برای درمان بود. ملاقات با یک پزشک ژنتیک در انتهای فیلم تا اندازۀ زیادی ذهن مرد را اقناع و او را به راه‌کارهایی که خود چندین سال در حال انجام دادنش بود امیدوار ساخت.
از نظر علم ژنتیک تا به حال هیچ ژنی که بتوان گفت این ژن معیوب مسئول فلان بیماریِ روانی است کشف نشده است. بنابراین وقتی فرد دچار بیماری روانی (شدید یا خفیف) -از افسردگیِ خفیف گرفته تا مشکلات روان‌پریشی مثل اسکیزوفرنی- می‌شود، نمی‌توان علت اساسی این مشکلات را به گردن ژن‌ها انداخت. بلکه از نظر علم ژنتیک این بیماری‌ها بعد از تولد و در طی مراحل رشد آشکار می‌شود که عوامل اکتسابی و محیطی نقش عمده‌ای در شکل‌گیری آن ایفا می‌کنند.
پزشک مورد نظر در فیلم چندین شیشۀ مربایی با اندازه‌های مختلف روی میز چید و به مرد گفت: «اگر فرض کنیم این شیشه‌ها نمادی از ظرف‌های روانی آدم‌ها هستند می‌بینیم که آن‌ها با ظرفیت‌های مختلف و متفاوتی به دنیا می‌آیند. بعضی کوچک‌تر، کوتاه‌تر و کم‌حجم‌تر و بعضی برعکس و بعضی با اندازه‌ای میانِ این دو.

آن‌چه باعث فروپاشی روانی می‌شود پر شدن تدریجیِ درون ظرف‌ها و سرریز کردن آن‌ها است. نکتۀ امیدوارکننده این است که ظرف‌ها با هر اندازه‌ای که باشند ثابت باقی می‌مانند. یعنی کوچک‌تر و کم‌حجم‌تر از این‌که هستند نخواهند شد. پس کاری که از دست فرد بر می‌آید این است که جلوی پر شدن و سرریز کردن را بگیرد. و این امکان هم وقتی فراهم می‌شود که فرد متناسب با خصوصیات، علایق و مهارت‌ها، و امور مربوط به زندگی شخصی خود راه‌هایی را برای پیشگیری انتخاب کند و به کار بندد.»
از وقتی فیلم را دیدم ذهنم مشغول شد که آیا آدم‌هایی که مشکلات روانی عمیق‌تری دارند ظرف وجودی‌شان کوچک‌تر است یا این‌که با مشکلات محیطی عجیب و غریب‌تر و شدیدتری روبرو شده‌اند؟ آیا هر کس می‌تواند اندازۀ ظرف روانی خودش را اندازه بگیرد؟ آیا اندازۀ ظرف روانی هر کس بر اساس ذهنیت او نسبت به خودش تعیین می‌شود؟ آیا می‌توان بر اندازۀ ظرف روانی افزود یا صرفن باید از پر شدنش جلوگیری کرد؟ آیا می‌توان از بیرون، محتوایِ ظرف شیشه‌ای روان را دید؟ آیا توانایی دیدن محتوای درون شیشه امکان‌پذیر است؟ چگونه می‌شود محتوای درون ظرف را تغییر داد؟ و هزاران سؤال دیگر از این قبیل…
به نظر می‌رسد اندازۀ ظرف روانی آن‌قدرها مهم نباشد که محتوای درون و انباشتگیِ آن. ظرفیت روانیِ فرد مثل خصوصیات ظاهری و ثابتش از جمله قد، رنگِ چشم، رنگِ پوست و.. قابل‌مشاهده و ثابت نیست. بلکه می‌تواند بر اساس تجسمی باشد که فرد از روانش دارد. اما هر چقدر هم که ظرف روان بزرگ انگاشته شود با بی‌توجهی و عدم بینش فرد بلاخره پر خواهد شد. حتی اگر فرد با مشکلات سطحی در تماس باشد.
از این تمثیل ظرفیتِ آدمی به مثابه شیشه‌های مربا می‌توان به همان نظریۀ عمیق و امیدوارکنندۀ دکتر ویلیام گلسر درباره «تئوری انتخاب»دست یافت: «بیماری روانی یک انتخاب است. مثل سایر انتخاب¬ها.»
اگر نمی‌شود ژن جنایت‌کاری را که مسبب اصلی مشکلات روانی است شناسایی کرد پس نمی‌توان گناه را به گردن جبر انداخت. و به نقطۀ ناچاری رسید. درست است که در اغلب موارد محیط و عوامل مؤثر دیگر در مراحل رشدمان از دسترس و کنترل‌مان خارج بوده است اما از یک جایی به بعد این انتخاب ما است که می‌تواند بر محیط و سایر عوامل محیطی اثر بگذارد. به نظر می‌رسد ابتدای سرِ نخ بینش یافتن به همین شیشه‌های درونی شفاف است که می‌توان با انتخاب‌های آگاهانه جلوی پر شدن و سرریز شدنش را گرفت و یا دست روی دست گذاشت و به دلایل جبری ناخوشایندی فکر کرد که امکان هر حرکتی را سلب می‌کند.
در انتهای فیلم بیمار پذیرفت که افسردگی تا مرگ همراه او است. پذیرفت که هر آن ممکن است به یکباره و به طرز غافلگیرانه به دره‌ی تاریک افسردگی سقوط کند اما مسئله‌ای که می‌تواند او را دوباره به جریان عادی باز گرداند همان راه‌حل‌هایی است که نمی‌گذارد زود به زود ظرفش پر شود و یا هر وقت پر شد نمی‌گذارد مدت طولانی در تاریکیِ افسردگی بماند.

در این برنامۀ مستند راه‌کارهای ییشنهادی‌ مرد به خودش تأیید شد: فهرستی چون: ورزش جسمی، ورزش فکری، مطالعه، موسیقی گوش دادن، ادامۀ مصرف دارو، رژیم غذایی مناسب، ادامۀ مسیر لب نزدن به سیگار و مشروب، حرف زدن با همسرش درباۀ احساساتش وقتی که افسرده است، ادامه جلسات رواندرمانی‌اش که از سیزده سال پیش شروع شده بود و…
حال می‌توان از خودرسش‌های بی‌شماری پرسید:
چقدر به شیشه‌ی مربای درونم بینش دارم؟
چه فهرستی برای سرریز نکردن می‌توانم ارائه کنم؟
و…

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

طراحی و پشتیبانی : آسان پرداز