توصیههایی از نویسندگان خارجی برای نویسندگان تازهکار

سوزان فرای نویسندۀ داستانهای کوتاه:
- اگر میخواهید خوب بنویسید، باید زبان خودتان را خوب بلد باشید. چیزی که بسیاری از نویسندگان تازهکار ندارند. پس اولین چیز این است که مطمئن شوید میتوانید جملهای بینقص بنویسید.
- نکتۀ مهم بخصوص دربارۀ داستان کوتاه این است که داستانی شش صفحهای را بعد از مقدمۀ طولانی شروع نکنید. چرا که باید فوری بگویید حوادث و درگیری اصلی چیست.
- موقعِ نوشتن داستان آن را ویرایش نکنید. برای جلوگیری از وسوسه اصلاح داستان میتوان از ضبط صوت استفاده کرد. چون وقتی داستان میگوییم امکان برگشت و اصلاح نیست و باید کل داستان را تا آخر گفت.
- خیلیها چیزهایی مینویسند که به لحاظ روشنفکری و ذهنی برایشان جالب است، اما شیفتهاش نیستند. باید دربارۀ چیزی بنویسید که عمیقاً به آن مأنوسید و دغدغۀ ذهنیتان است؛ حتی اگر این چیز لطمۀ روحی بزرگی بهتان بزند و شما را تحت فشار روحی قرار بدهد.
سوزان پری: نویسندۀ رمانهای ادبی:
- به کلاسهای نویسندگی و کارگاههای داستاننویسیای که معلمها و مربیان نویسندگی حساس و مهربانی دارند بروید. من تحمل انتقاد تند و تیز را ندارم؛ چون ویرانگر است. نوشته عین قلب آدم است؛ باید با احتیاط با آن برخورد کرد، نه اینکه بخواهم بگویم نویسندههای تازهکار باید هر چه مینویسند فقط بهبه و چهچه بشنوند. انتقاد برای اصلاح ضروری است و اصلاح و ویرایش هم برای چاپ ضرورت دارد.
کلاس یا کارگاه قصهنویسی باید به نویسنده کمک کند تا نقایص دستنویسش را دریابد. نقص و عیب هم در زندگی وهم در نویسندگی یک واقعیت است و اگر این واقعیت را قبول نکنید، بیخودی دارید مینویسید.
معلم و مربی و همکلاسها به نویسنده همانجور کمک میکنند که پرستارها به پزشک. اما اگر نویسنده از کارگاه قصهنویسی به همان ترتیب بیرون بیاید که در زمان تحصیل در دبیرستان از سالن ورزش در زنگ ورزش (بدون اینکه علاقهای به ورزش داشته باشد) بیرون میآمد، کارگاه به دردش نمیخورد. کلاسها و کارگاهها باید به نویسنده کمک کند که بفهمد آیا باید نوشتههای خود را اصلاح کند یا همانجور منتشر کند.
جیمزمارو، نویسنده داستانهای علمی:
- روزی یک کلمۀ تازه یاد بگیرید. اگر تمیل به نوشتن داستان علمی دارید، قدری از وقتتان را به کشف جنبههای جالب رمانهای رئالیستی روانشناختی اختصاص دهید.
لسلی تایرون، نویسندۀ کتابهای مصور(داستانی):
- بنویسید! بخوانید! نمیخواهم خوشخیال باشم، اما واقعن کار به همین سادگی است. خوانندهای که مدام و یک عالم داستان علمی میخواند، شاید بتواند امتحان کند ببیند میتواند داستان علمی بنویسد یا نه، چون او با قالب آن آشناست.
من خیلی کم داستان میخوانم، بیشتر از مطالب غیر داستانی خوشم میآید. با اینکه کتابهایم کتابهای مصور داستانی است، اما همیشه درصد زیادتری ازمطالب آن غیرداستانی است. - هر روز روز بنویسید. با قلم و کاغذ بنویسید. این راه خوبی است برای رعایت اختصار و رفتن سر اصل مطلب. وقتی با قلم و کاغذ و دست مینویسید، دوست ندارید تا ابد مطلب را کش بدهید
- پشت کارتپستال بنویسید. ببینید آیا میتوانید مطلب جالبی در آن فضای محدود بنویسید؟ سعی کنید برای خواننده سؤالی مطرح کنید. چیزی مهیج که خواننده نتواند صبر کند تا بروید و برگردید و جوابش را بدهید.
- حافظهتان را محک بزنید. اتاق خواب دورۀ کودکیتان را توصیف کنید، آشپزخانه و نحوۀ خوردن صبحانهتان را وصف کنید، کارهای روزمره را وصف کنید، خواننده را با خودتان به یک گردش دوران کودکی ببرید.
- بازنویسی کنید. یک شعر یا ترانۀ قدیمی را انتخاب کنید و صورتی دیگر از آن شعر را در همان قالب بنویسید
برت سالزمن، فیلمنامهنویس:
- به خودتان اعتماد کنید. وقتی میخواستم از ساختن فیلمهای مستند چشم بپوشم، فهمیدم که اگر خودم به خودم فرصت ندهم، کسی به من مجال نمیدهد. اولین فیلم داستانیام، «جاشوئا: پسرک سیاه در هارلم» را با سرمایهگذاری خودم ساختم و فیلم توجه کلمبیا پیکچرز را جلب کرد و آنها یک مجموعۀ شش فیلمی را به من پیشنهاد دادند. ایمان به خود پاداش خودش را داشت. اگر به خودتان اعتماد نکنید و از خودتان مایه نگذارید، هرگز کارتان پیش نمیرود.
- فیلمنامهنویسها باید یادشان باشد که هیچکس هرگز شخصیت یا داستان را دقیقن عین آنها نمینویسد. آنچه آنها مینویسند منحصربهفرد و خاص آنها است.
آنالیزا مک مارو، نویسندۀ متنهای تجاری:
- از کترهای کوچک شروع کنید و به سوژههای همان محلی که زندگی میکنید فکر کنید. یکی از کارهای ابتدایی من هنگام زندگی در لسآنجلس این بود که برای کتابی مطالبی دربارۀ زندگی شبانه در لسآنجلس نوشتم و ضمن آن به بررسی رستورانها و کافههای این شهر پرداختم. همچنین در یک روزنامۀ هفتگی محلی کارآموزی کردم تا بعد عضو هیئت تحریریۀ آن شدم. بعدش هر هفته دیدن نوشتههای چاپی و نامم در بالای آن برایم واقعن هیجانانگیز بود. من از همان جا معروف شدم و بعد در سطح ملی کسی شدم.
لوئیز پوروین زابل، سفرنامهنویس:
- موقع نوشتن سفرنامه باید بدانید میخواهید چه بگویید. باید چیزی بنویسید که من اسم آنرا گذاشتهام «جملۀ کپسولی». باید مخاطبان خود را بشناسید و بدانید برای چه کسانی مینویسید؛ جزءبهجزء مقالههایی را که انتشارات موردنظر شما چاپ کرده مطالعه کنید. اینها نکات اساسی سفرنامهنویسی است.
ما نوشتن برای نوشتن نداریم. ما همیشه، چه کارتپستال بنویسیم و چه اثر پرفروش، برای کسی مینویسیم. بنابراین بهتر است بدانیم آن شخص یا مخاطب کیست. - از اینکه شاید سردبیری سوژۀ شما را بدزدد و به نویسندۀ دیگری بدهد نترسید. در تمام سالهای نویسندگیِ من تنها یکبار انتشارات بسیار رذلی فکر نویسندهای را سرقت کرد. گاهی احتمالن همان لحظه که سوژهای به ذهن آدم میرسد شاید به ذهن خیلیهای دیگر هم برسد.
- برای نوشتن سفرنامۀ جالب حتمن لازم نیست به جاهای اسرارآمیز و عجیب عالم سفر کنید. میتوان در جایی نزدیک خانه به دنبال جایی برای سفرنامهنویسی گشت. حتی اگر قبلن هم چند بار دربارۀ آنجا نوشته شده باشد، میتوان چرخش تازهای به مطلب داد. مثلن دربارۀ خانۀ نویسندههایی که در شهرتان زندگی میکنند بنویسید.
لوئیس فیلیپس، شاعر:
- در مورد نوشتن رازی وجود ندارد. مینویسی و بازنویسی میکنی و سخت کار میکنی.
- شکرگزار این باشید که میتوانید افکار و احساسات خود را با زبان بیان کنید. خیلیها هستند که بهخاطر وضع بد جسمی و اقتصادی نمیتوانند این کار را بکنند.
- فرهنگهای لغت را بخوانید. در مورد زبان کنجکاو باشید.
- دفتر یادداشت همراه داشته باشید. وقتی فکرهایی در ذهنتان جرقه میزند، آن را یادداشت کنید. با خطی که دوست دارید و با دست خودتان آنها را بنویسید. حتمن وقتی ببینید چقدر از نوشتن شعرهای خوب و نمونههای خوب نثر چیز یاد میگیرید تعجب میکنید.
- یادداشت رد شدن اثرتان را از سوی سردبیرها و ناشرها جدی نگیرید.
- یادتان باشد که تنها تفاوت مهم شما با ناشر مشهوری بهنام «رندوم هاوس» صدها میلیون دلار است. اگر شما هم صد میلیون دلار داشتید، نویسندهها دستنوشتههایشان را برایتان میفرستادند و از شما خواهش میکردند آنها را منتشر کنید.
- نسبت به نویسندههای دیگر سخاوتمند باشید. نوشتن مسابقۀ ورزشی نیست. هنر و فن است. سهیم کردن انسانهای دیگر در افکار و احساساتمان چیز شگفتانگیزی است. در واقع گاهی تا افکار و احساسات خود را بیان نکنیم، حتی نمیدانیم چه احساسی داریم و به چه میاندیشیم.
- خودتان را زیاد جدی نگیرید. از دید کلی، ما در این جهان پهناور تنها نقطههای کوچکی هستیم.
- چون کسی برای یک قطعه شعر پول زیادی به شما نمیدهد، شعرتان را آنطور که دلتان میخواهد بنویسید.
- بخوانید، بخوانید و بخوانید.
- بنویسید. فقط بنویسید؛ حتی در جاده؛ حتی در بدترین حالت. مگر آخرش چه میشود؟ فقط شاید کسی از نوشتۀ شما خوشش نیاید. خوب که چی؟
نائولا افائولین:
این روزها بیشتر توی کلبۀ خلوت و به دور از مزاحمان در بالای خلیج وستآیرلند بهسر میبرم. فقط خودم هستم و سگم و بادصبایی که از جنوب غرب دریا میوزد. اما روزی هشت ساعت در آرامش و ناز و نعمت بهسر بردن باعث آفرینش هنری نمیشود. یا هرگز برای من چنین نیست. من مینویسم تا دیگران بخوانند. انگیزۀ نوشتن از تلاطم زندگی زاده میشود. پس وقتی سکوت غمبار وستآیرلند کرختم میکند، عازم خیابانهای نیویورک میشوم. وقتی از تاکسی پیاده میشوم و پا توی خیابان کندی میگذارم و سر و صدا، ترافیک، فریاد، شادی، اشک و غم شروع میشود، آنگاه ناگهان میبینم جلوی پیشخان یک ساندویچی توی خیابان ششم هستم و هات داگ با آبمیوه پاپایا میخورم. در این حال ساکهای خرید جلوی پاهای من است و این همان موقعی است که حس میکنم بخشی از خلاقیت هستم؛ جایی که خلاقیتم را کسب میکنم تا به کار اندازم.
آن لاموت:
نویسندهها گاه روزهای ملالآور و اعصابخردکن در پشتِ میز دارند. گاه خشمگین و ناامید هستند، زوری که میخواهند برای همیشه دست از نویسندگی بکشند، اما در عوض روزهایی هم هست که حس میکنند سوار بر موج پیش میروند. این حالت ممکن است خیلی ناامیدکننده باشد، اما سرانجام پاداش نویسندگی در انتظار شما خواهد بود.
این توصیهها از کتاب «همهچیز دربارۀ نویسندگی خلاق» اثر کرول وایتلی و چارلی شولمن، ترجمۀ مهدی غبرایی نوشته شده است.
**نوشتن توصیهها ادامه خواهد داشت.