از دو که حرف می‌زنم از چه حرف می‌زنم

۱۲:۵۶ ب.ظ ۰۷/بهمن/۱۳۹۹

کتاب “از دو که حرف می‌زنم از چه حرف می‌زنم” اثر هاروکی موراکامی است. یک کتاب غیر داستانی است. نویسنده‌ی کتاب دونده‌ی دو ماراتن و یکی از رمان نویسان بنام جهان است.
در کتاب، موراکامی با بیانی صادقانه درباره‌ی خودش و زندگی شخصی‌اش و افکارش صحبت می‌کند. به قول موراکامی این کتاب را می‌توان در زمره‌ی کتاب‌های خاطره‌نویسی نیز قرار داد.
کتابی که در آن نویسنده به چگونگی رمان‌نویس شدن و دونده‌ی ماراتن شدنش اشاره می‌کند. هر دو کار به صورت ناگهانی و یکباره اتفاق می‌افتند. مثل آن چیزی که آینده بدون هیچ هماهنگی از قبل پیش‌بینی شده‌ای برایش رقم زده باشد. همان طور که او خودش در جایی می‌گوید:
“من به درخواست دیگران به ورزش دو رو نیاوردم. همانطور که به درخواست دیگران رمان‌نویس نشده‌ام. روزی به صورت کاملاً غیرمنتظره، دلم خواست رمانی بنویسم و روزی دیگر، به صورت کاملاً غیرمنتظره، به دویدن رو آوردم. –صرفاً به خاطر آنکه دلم می‌خواست. در سراسر عمر فقط کاری را که دوست داشته‌ام انجام داده‌ام. شاید اطرافیان بخواهند مانع من شوند و برایم دلیل بیاورند که اشتباه می‌کنم. اما من نظرم را عوض نخواهم کرد.”
به این فکر می‌کنم که اکثر ما برای دنبال کردن یک کار، مسیر، شغل و یا حتی غلاقه‌مندی چه برنامه‌ریزی‌ها که نمی‌کنیم و هنوز در ابتدای مسیر پا نگذاشته از دیگران تأیید می‌خواهیم و چه بسا که چقدر زود دلسرد می‌شویم و پا پس می‌کشیم. و حال فردی به صورتی کاملاً غیرمنتظره به کارهایی می‌پردازد که به چنان یقین و اعتقادی در خودش دست می‌یابد که با اتکا به نیروی درونیش با تمام توان و قدرتش به پیش می‌راند.
در سراسر کتاب می‌توان دید که موراکامی هیچ زمان خودش را درگیر رقابت‌های احمقانه نمی‌بیند و صرفاً خودش را با خود قبلی‌اش وارد رقابت می‌کند که اگر بهتر عمل کند باعث خوشحالی‌اش می‌شود و اگر هم رکورد بدتری از قبل ثبت کند از پا نمی‌نشیند و به دنبال ضعف‌هایی می‌گردد که باعث نتیجه‌ی بدتر شده است. برای او چیزی به عنوان شکست وجود ندارد.
یک انسان چقدر می‌تواند قدرت ریسک را در خودش بالا برده باشد که درست زمانی که در شغلش دارد به یک موقعیت ثابت می‌رسد، به طور کامل شغلش را کنار بگذارد و بخواهد از راه نویسندگی امرار معاش کند.
وقتی به نویسندگی رو می‌آورد، تعداد نخ‌های سیگارش حتی به شصت عدد در روز و در حین نوشتن رمان و فکر کردن به آن می‌رسد. به گونه‌ای که خودش می‌گوید تمام نوک انگشتانم زرد شده بود.
بعد به این نتیجه می‌رسد که اگر بخواهد رمان‌نویسی را به عنوان یک حرفه دنبال کند می‌بایست از جسمی سالم برخوردار شود و گر نه دیر یا زود تحلیل خواهد رفت و این تحلیل رفتن خواه ناخواه باعث باعث از بین رفتن قدرت خلاقه‌ی نویسندگیش می‌شود.
در پی رسیدن به چنین تفکری به گونه‌ای کاملاً خودانگیخته کتابی درباره‌ی آموزش دو می‌خرد. صرفاً به این دلیل که خودش را با توجه به ویژگی‌های شخصیتی که دارد متناسب با ورزش دو می‌داند. سپس شروع به یادگیری دو می‌کند. چنان عمیق و ژرف کار را پی می‌گیرد که تا تمام کردن کتابی که درباره‌اش می‌نویسد، در بیست و چهار مسابقه‌ی دو ماراتن شرکت کرده است.
هر هفته برنامه‌ی مشخصی برای دویدن روزانه دارد. درکنار آن رمان‌نویسی و کار ترجمه را هم ادامه می‌دهد.
حتی معتقد است دانسته‌هایش را در داستان‌نویسی مدیون دویدن‌های روزانه‌اش است.
در طول کتاب دویدن با رمان‌نویسی از دل زندگی موراکامی در کنار هم مورد تحلیل قرار می‌گیرند. و این خودش می‌تواند برای یک نویسنده‌ی داستانی یک کلاس درس نویسندگی و نیز یک کلاس تقویت اراده باشد.

در ادامه نکته‌هایی از کتاب را می‌آورم که می‌تواند برای مطالعه‌ی کل کتاب ترغیب کننده باشد:
*مهم نیست که عمل تا چه اندازه عادی و پیش پا افتاده به نظر بیاید، بلکه فقط کافی است آن را در زمانی طولانی انجام دهید تا عاقبت به صورت عملی تفکربرانگیز و حتی تأمل برانگیز درآید.

*من بدون نوشتن افکارم بر کاغذ درک درستی از امور نخواهم داشت.

*هر روز موقعی از نوشتن دست می‌کشم که احساس می‌کنم بازهم توان نوشتن دارم.

*آدم باید برای پیش بردن کارهایش ضرباهنگ را حفظ کند.

*در رمان‌نویسی، مسئله‌ای به نام برد و باخت مطرح نیست. شاید فروش نسخه‌های فراوان از یک رمان، اهدای جایزه‌هایی به آن و ستایش‌های منتقدان، ملاک‌هایی برای موفقیت آن کتاب در جهان ادبیات تلقی شود، ولی در نهایت هیچ‌ یک از این موارد اهمیتی ندارد. نکته‌ی اساسی آن است که: آیا نوشتار به ملاک‌هایی که نویسنده برای خود تعیین کرده دست یافته است یا نه؟

*اساساً یک نویسنده محرکی درونی و خاموش دارد و در پی کسب تأیید از جهان بیرون نیست.

*مهم‌ترین نکته‌ای که در مدرسه یاد می‌گیریم آن است که مهم‌ترین نکته‌ها را در مدرسه نمی‌توان یاد گرفت.

*هر کس به رمان‌نویسی رو بیاورد و از عمل نوشتن در جهت خلق داستان بهره بگیرد، خواه ناخواه ماده‌ای سمی را که در اعماق وجود هر انسانی یافت می‌شود به سطح می‌آورد. تمام نویسندگان به چنین سمی مواجه می‌شوند و باید با آگاهی از خطرات آن راهی برای مقابله با آن پیدا کنند وگرنه عمل خلاقه به معنای اخص کلمه به فعل در نمی‌آید.
می‌توان چنین گفت که فعالیت‌های هنری در همان بدو امر دربردارنده‌ی عناصری ناسالم و ضداجتماعی است. به همین دلیل است که تعداد معدودی از نویسندگان یا هنرمندان دچار تباهی و انحطاط می‌شوند و یا فردی ضداجتماع به نظر می‌آیند.
نویسندگانی چون من اگر در پی فعالیتی طولانی مدت در عرصه‌ی خود هستند، لاجرم باید سیستم ایمنی بدن‌شان را تقویت کرده تا تاب مقاومت در برابر آن سم خطرناک را داشته باشند.

*برخی نویسندگان که در جوانی آثاری خارق‌العاده، مستحکم و زیبا خلق کرده‌اند، تنها زمانی متوجه نکته‌ی بالا می‌شوند که تحلیل قوای جسمانی یکباره از راه می‌رسد.
اصطلاح خشکیدن چشمه‌ی ادبی در این‌جا کاملاً مصداق دارد. آثارشان پس از آن ممکن است کماکان زیبا باشد و حتی تحلیل قوا هم با جلوه‌های خاص خود نقشی در این میان ایفا کند ولی سیر نزولی قدرت خلاق خلاقه‌شان را کسی نمی‌تواند کتمان کند.
به عقیده‌ی من آنان زمانی دچار این وضعیت می‌شوند که جسم‌شان قدرت مقابله با سم را از دست می‌دهد. آن نیروی پرشور جوانی که قبلاً به صورت طبیعی از پس سم برمی‌آمده رو به افول می‌نهد و سیستم ایمنی به تدریج از کارایی مطلوب فاصله می‌گیرد. در این حالت، نویسنده دشوار بتواند قدرت خلاقه وشهودی خود را حفظ کند. توازن موجود میان نیروی تخیل و توانایی‌های جسمی به هم می‌خورد و نویسنده می‌ماند و یک مشت شگرد و دستورالعمل، تا با اندک شور و حرارت به جا مانده اثری شبه ادبی پدید آورد. –کاری که با سیر و سلوک‌های پیشین فرسنگها فاصله دارد. برخی از نویسنده‌ها در این مقطع دست به خودکشی می‌زنند. عده‌ای هم عطای نویسندگی را به لقایش می‌بخشند و مسیری دیگر در پیش می‌گیرند.

کتاب‌هایی که در این کتاب معرفی شده‌ان عبارتند از:

 

 

یک پاسخ به “از دو که حرف می‌زنم از چه حرف می‌زنم”

  1. […] جملات از هاروکی موراکی، نویسنده‌ی کتاب “از دو که حرف می‌زنم از چه حرف می‌زنم” […]

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

طراحی و پشتیبانی : آسان پرداز