انسان تا چه حد از ارادهی آزاد برخوردار است؟

امروز برای بار دوم کتاب “این زندگی مال کیه؟” را خواندم. و به دقت به تمام پرسشهای پایانی کتاب در بیست و چهار صفحه پاسخ دادم.
تمامیِ عصارهی کتاب که در پرسش پایانی آن گنجانده شده است:
“انسان تا چه حد از ارادهی آزاد برخوردار است؟”
به نظر میرسد این سؤال یکی از سختترین سؤالهایی باشد که بتوان به آن پاسخ داد. چرا که پاسخ به آن به جنبههای گوناگون و زوایا و نگرشهای متفاوتی بستگی دارد. شاید منحصر به فرد بودن این نمایشنامه هم، درست به همین علت باشد که آدمی پس از پایان یافتن آن به فکر فرو میرود و از خود میپرسد: به راستی ارادهی آزاد انسان تا چه حد میتواند باشد؟
شخصیت اصلی داستان (کِن هریسون)، مجسمهسازی باهوش و با استعداد، نماد فردی است که حدّ ارادهی آزاد انسان را تا نهایتش میرساند. جایی که حق انتخاب میان مرگ و زندگی را به عنوان حفظ حرمت انسانی به خودش میدهد و نه هیچکسِ دیگر. کِن در پی یک حادثهی تصادف کاملاً فلج میشود و تنها قوای ذهنیاش باقی میماند اما در سرتاسر نمایشنامه میبینیم که نقّ و ناله و سرزنش وجود ندارد. هیچ حرفی مبتنی بر ناامیدی و احساس پوچی و سیاهی شنیده نمیشود. حتی اذعان میکند تمایلی به مرگ ندارد و زندگی را دوست دارد، اما حاضر نیست به هر قیمتی زندگی کند. او دچار نوعی افسردگی است. اما افسردگیش با افسردگی بالینی تفاوت دارد. یک امر درونی نیست بلکه واکنشی طبیعی نسبت به جراحات وارده و نتایج مادامالعمر آن است. واقعیتی که هر چند تلخ و آزارنده اما کن آن را پذیرفته است. آنقدر این واقعیت را با دیدی منطقی و مستدل و به دور از احساس یأس جذب و هضم کرده است که کاملاً متقاعد شده با وضعیتی که دارد و خواهد داشت یک مرده به حساب میآید. از نظر او کسی که برای ابتداییترین کارهایش خوداتکایی ندارد و دیگر نمیتواند کارهایی را که دوست دارد انجام بدهد مرده به حساب میآید. فقط کافی است دستگاهها را از او باز کنند. کارش تمام است. آنچه کتاب را به طرز هنرمندانهای جذاب میکند شخصیت کن است. فردی که اتفاقی فجیع را از سر گذرانده، اتفاقی که دیگر بدتر از این نمیشده، اما در تمام طول نمایشنامه زبانش زبان طنز است. زبانی که میکوشد موضوع را از گرفتار آمدن به دام احساسات و عواطف رهایی بخشد و فضای منطقی و عقلانی آن را برای خواننده چنان باورپذیر بنماید که خواننده از ته دلش پیروزی کن را آرزو کند. هر چند که مرگ او میتواند بسیار ناراحت کننده باشد اما به واقع خواننده تا پایان نمایشنامه پیروزی او را انتظار میکشد. زبان طنز کِن گزنده نیز هست. چرا که با شوخیهایی که میکند بیوقفه به کادر درمان متذکر میشود که با او رفتاری انسانی داشته باشند. رفتاری عادی. به دور از احساس ترحم یا گناه یا بیتفاوتی یا عوض کردن موضوع.
در سراسر نمایشنامه و کشمکشهای میان کن و سایر کادر پزشکی موضوع بر سر انتخاب و حفظ حرمت انسانی و احترام به ارادهی آزاد اوست.
بعد از خواندن نمایشنامه و تحلیل آن و پاسخ دادن به سؤالاتی که در پایان کتاب آمده است، لحظاتی خودم را به جای کن گذاشتم. اگر من جای او بودم چه میکردم؟ اگر هر کدام از ما جای او بودیم چه میکردیم؟ آیا تصمیم کن خودکشی بود یا میتوان عنوان دیگری برای آن انتخاب کرد؟ آیا ارادهی آزاد انسان تنها حدفاصل میان تولد تا مرگ را پوشش میدهد یا انسان قادر است در تولد و مرگش هم حق انتخاب داشته باشد؟ آیا تصمیم مردن برای انسانی در این موقعیت نوعی لجبازی در مقابل قدرت برتر (خداوند) به حساب میآید؟ آیا مذهب آمده است تا ارادهی آزاد انسان را محدود کند؟
با شخصیتی که از کن در این نمایشنامه در ذهن من شکل گرفت میتوانم در ذهنم به این نتیجه برسم که او فردی منحصرد به فرد و استثنایی و آزادی است. فردی شجاع که میداند از زندگی چه میخواهد؟ فردی که عمیقاً معتقد است مرده و تلاش میکند تا انتخابش را به عنوان یک انسان به رسمیت بشناسند. شاید بتوان گفت کن میتواند نمونهای باشد از اردهی آزاد انسانی که مبارزه میکند تا انسان بودن و حرمت انسانیاش حفظ شود. نماد مبارزی در آستانهی میان زندگی و مرگ که در واقع دارد میان توهم زندگی و مرگ، عاقلانه، مرگ را میپذیرد و این به معنای خودکشی، افسارگسیختگی و نادیده گرفتن قدرت برتر و ….. نیست. کن مبارزه نمیکند تا بمیرد بلکه مبارزه میکند تا حق انتخاب داشته باشد. او میتواند سرمشق بزرگی برای اشتیاق به زندگی و مبارزه برای رسیدن به خواستهها و پیروزی باشد. کن برای مرگ نجنگید. برای انسان ماندن جنگید و پیروز شد.
مرجان عزیز چقدر زیبا واشکافی موضوع کتاب این زندگی مال کیه را! من هم از مطالعهی این کتا حسابی لذت بردم. ممنون که اینجا به نکات خوبی اشاره کردید تا فهم کتاب راحتتر بشه. نویسا بمانید
مرجان عزیز چقدر زیبا واشکافی کردید کتاب این زندگی مال کیه را! من هم از مطالعهی این کتاب حسابی لذت بردم. ممنون که اینجا به نکات خوبی اشاره کردید تا فهم بعضی موضوعاتش راحتتر بشه. نویسا بمانید
ماریا جان ممنون که وقت گذاشتی و خواندی.
یه روز این کتابو میخونم.
انشااله مریم جان