ماریو بارگاسیوسا و زمان
*انواع زمان:
۱٫زمان کرونولوژیک: زمانی که ماهیتاً مستقل از وجود ما در جریان است و ما با دلخوری آن را تکرار مکررات مینامیم. همان زمانی که از تولد تا مرگ ادامه دارد.
۲٫زمان روحی ـ روانی: زمانی است که در تعامل با آنچه انجام میدهیم یا از انجامش سرباز میزنیم وجود دارد و به شیوهای کاملاً متفاوت با حالات درونی ما به پیش میرود. مثلاً وقتی از چیزی لذت میبریم زمان بسیار سریع سپری میشود و وقتی منتظریم و یا درد میکشیم زمان کش میآیدو به نظر بیپایان میرسد.
۳٫ زمان جاری در رمان: زمانی به همان میزان ساختگی که راوی و سایر شخصیتهای داستان که در دام آن گرفتارند، ساختگیاند. زمان سامان یافتهای که ورای زمان کرونولوژیک و حتی روانی است. عنصر زمان خود یک مخلوق خیالی و یکی از شیوههایی است که رماننویس برای رهاسازی و تفویض اختیار به مخلوق خود در دنیای واقعی از آن بهره میبرد و میکوشد تا با این عنصر، صحنههای رمانش را از تقدم، تأخر و توالی مستتر در جهان واقعیت برخوردار کند.
*مثال:
داستان روی پل ال کریک اثر آمبروز بیارس
در این داستان در خلال جنگ داخلی آمریکا، پیتون فارکار یک مزرعه دار جنوبی که قصد خرابکاری در راهآهن را داشته است به اعدام محکوم میکنند. آنجایی که طناب دار را به گردن او میآویزند طناب پاره میشود و تعقیب و گریزی نفسگیر آغاز میشود تا بلاخره او به خانه و آغوش همسرش میرسد و این در حالی است که گره طناب دار بر گردنش فشار میآورد و خواننده متوجه میشود که کل داستان در فاصله زمانی چند ثانیه (در ظرف زمانی خاص و کاملاً متفاوت اما نه در تعارض با واقعیت) رخ داده است و خیالی زودگذر و فانی بوده که نویسنده آن را شرح و بسط داده است.
داستان معجزۀ پنهان اثر بورخس
در این داستان خداوند درست در لحظۀ تیر باران نویسنده و شاعر چک یارومیر هلادیچ به وی یکسال مهلت میدهد تا درام منظوم «دشمنان» را که همه عمر برای نوشتنش نقشه میکشیده به پایان برساند. تمام این سال کذایی در فاصلۀ میان لحظۀ صدور فرمان آتش و اصابت گلولهها به تن یارومیر یعنی سالی به کوتاهی بخش کوچکی از ثانیه و به غایت محدود میگذرد.
*دیدگاه زمانی چیست؟
دیدگاه زمانی رابطهای است مابینِ زمان ساری بر روایتگر و زمان جاری در آنچه روایت میشود.
*انواع قابلیتهای ممکن زمانی برای گزینش از سوی رماننویس:
۱٫ زمان راوی و روایت میتواند همسان و یکی باشد. در این مورد راوی در زمان حال روایت میکند.
مثال: وقتی بیدار میشود و دایناسور هنوز آنجاست.
زمان دستوری: حال.
زمان راوی:حال
زمان روایت: حال
در این زمان دستوری، راوی و روایت به یک میزان در زمان سهیماند. داستان در همان زمانی رخ میدهد که راوی دارد آن را تعریف میکند. بنابراین وسعت دید راوی بسیار اندک و محدود است و تنها آنچه در زمان رخداد حاصل میشود را در بر میگیرد.
۲٫ راوی میتواند با استقرار در گذشته، وقایعی را که در زمان حال یا آینده رخ میدهد، روایت کند.
در این نوع قابلیت زمانی سه حالت وجود دارد:
الف)بیدار که شود، دایناسور هنوز آنجاست.
ب) وقتی بیدار بشود، دایناسور هنوز آنجاست.
ج) وقتی بیدار شده باشد، دایناسور هنوز آنجاست.
زمان راوی: گذشته
زمان روایت: آینده نزدیک یا دور
(این قابلیت هم رواج کمتری دارد و هم بسیار پیچیدهتر است.)
در این سه حالت سایهای از ابهام و عدم قطعیتی اساسی وجود دارد. راوی کنشهایی را روایت میکند که هنوز به ظهور نرسیدهاند. در این قابلیت برای اینکه راوی، روایتش را از عامل نسبت و تردیدهای طبیعی و واقعی اشباع سازد خودش در گذشته مینشیند و کنشهایی که در آیندهای نزدیک یا دور واقع میشوند را روایت میکند و با کمک افعال آینده روندی تعاقبی و ناگزیر به داستانش میبخشد. هم چنین در این نوع قابلیت اگر راوی تخیلی را روایت کند اقتدار و حاکمیت راوی بر روایت بیقید و شرط و قدرتمندانه است. بنابراین برای به کارگیری این مورد به آگاهی و دانش کافی نیاز است.
۳٫ راوی میتواند در جایگاه حال یا آینده قرار بگیرد و وقایعی را که در گذشته (دور یا نزدیک) اتفاق افتاده اند روایت کند.
مثال: وقتی بیدار شد، دایناسور هنوز آنجا بود.
زمان دستوری: گذشته ساده.
زمان راوی: آینده
زمان روایت: گذشتۀ ساده (نزدیک)
در این مثال گذشته نزدیک است. چرا که عملی در برشی از گذشته (گذشته ساده) محدود شده و این زمان منفک و جدا از زمانی است که راوی در آن دیده میشود.
مثال: وقتی بیدار شده، دایناسور هنوز آنجا بوده است.
زمان دستوری: ماضی نقلی.
زمان راوی: آینده
زمان روایت:گذشته نقلی (دور)
در این مثال راوی و روایت چنان به هم نزدیکاند که داستان را بیمایه میکنند. در این زمانِ دستوری اعمالی تشریح میشود که هر چند در گذشته رخ داده اما تا زمان حال امتداد مییابند. کارهای ماندگاری که به نظر میرسد در همان دم که نقل میشود پایان یافتهاند. بنابراین زمان روایت از زمان راوی منفک نیست.
(نکته: آسورین رماننویسی است که تقریباً همهی رمانهایش در این زمان روایت شده است.)
*چند نکته مهم:
_ وقتی که زمان راوی و روایت به مدد زمان حال اخباری با هم در آمیزند، نزدیکی راوی و روایت در بالاترین مرتبه و هنگامی که در گذشته ساده میآیند در پایینترین مرتبه و تنها زمانی در حد میانه قرار میگیرد که در زمان گذشته کامل نقل شود.
_ این تصور که در یک داستان تنها و تنها باید یک دیدگاه یا نظام زمانی موجود باشد، بسیار اشتباه است.
_ در غالب رمانهای مدرن، داستان به همان میزان که حول فضا و مکان پیش میرود، بر محور زمان نیز میگردد چرا که زمان رمان هم بسط مییابد، طولانی میشود، باز میایستد، یا دیوانهوار به پیش میتازد.
*نمونهها:
_ داستان بازگشت به منشاء اثر آله خوکارپنتییر
پیرمردی در حال مرگ که به سوی دوران پختگی، جوانی، نوجوانی، کودکی و جنینی پس میرود.
_ رمان تریسترام شندی اثر لارنس استرن
رمانی که چند ده صفحۀ اولش از زندگی شخصیت اول داستان و راوی قبل از زاده شدن با جزئیات کنایهآمیز دربارۀ سیر پیچیدۀ تولد و شکلگیری جنین سخن میگوید. رمانی که به دلیل پس و پیش شدن ساختار زمانی، از تریسترام شندی مخلوقی غیرمعمول و کنجکاو برانگیز میسازد.
_ رمان طبل حلبی اثر گونتر گراس
در این رمان زمان به طور عادی برای تمام شخصیتهای داستان جریان دارد به استثناء شخصیت اصلی. شخصیت اصلی با برداشتن زمان کرونولوژیک رشد خود را متوقف کرده و شاهد استهلاک ناگزیر تحمیلی خدای زمان، پیر شدن، مردن و دوباره زنده شدن همه کس و همه چیز است الا خودش.
_ رمان همه مردم رفتنیاند اثر سیمون دوبوار
در این رمان موضوع حذف زمان و پیآمدهای آن تجربه شده است.
_ رمان رایوئلا اثر خولیو کورتاسار
در این رمان نویسنده با مهارت تکنیکیاش امکانات زمانی را چنان به کار میگیرد تا رمانش در همه بخشهای غیرقابل انعطاف زمان به پرواز در آید.
_ داستان ماشین زمان اثر اچ.جی.ولز
مردی با سفر به آینده با گل سرخی برمیگردد که نشان از سفر شگفتانگیزش دارد و بورخس آن گل سرخ را به عنوان الگویی بیرقیب برای عنصر خیال میداند.
_ داستان توطئه هوایی اثر آدلفو بیاُوی
موردی است از زمانهای موازی. خلبانی با هواپیمایش گم میشود و در زمانی متفاوت با آنچه که در جریان آن به هوا برخاسته بود، فرود میآید.
_ اولیس اثر جویس
در این رمان زمان کرونولوژیک و تندی جریان صحنهها چنان کند میشود که تقریباً از حرکت باز میایستد. رمانی که تنها بیست و چهار ساعت از زندگی لئوپولد بلوم را بازگو میکند.
*بررسی دو تفاوت:
۱٫زمان در مقام موضوع یا قصه مثل نمونه آله خو کارپنتییر
۲٫زمان به مثابه قالب یا ساختمان روایی که داستان در درون آن نمود مییابد مثل رمان رایوئلا.
در واقع وقتی وارد رمانهای بیبدیل میشویم این دو از هم تفکیک ناپذیرند. یعنی هیچ فرمی وجود ندارد که بتواند از داستان جدا باشد. چرا که از یک سو سپری شدن ذهنی و خیالی زمان و نیز ارتباط میان راوی و روایتش، به داستانی که با استفاده از فرم زمانی فوق نقل شود، بستگی دارد و از سوی دیگر دیدگاه زمانی نیز به همان میزان متکی بر داستانی است که رمان نقل میکند. یعنی رابطهای دوسویه میان دیدگاه زمانی و داستان.
*شکلگیری پیکره رمان:
پیکر رمان از دو زمان ساخته میشود.
۱٫زمانهای زنده یا همان دهانه آتشفشان: که زمانهایی بسیار فشرده به نظر میرسند و خود را به شکلی پویا و بالنده به رخ خواننده میکشند.
۲٫زمانهای مرده: مواقعی که شدت و تراکم زمان افول کرده و فقط اطلاعات یا تفسیرهای تکراری انتقال میدهند.
رمان پهنه گسترده و فراخی است که بر بستر زمان گسترش مییابد و داستانی را به تصویر میکشد و سیر زندگی یک یا چند شخصیت را در بافتی اجتماعی تشریح میکند. لذا طلب میکند که زمان عنصری حاوی اطلاعات مفید و مرتبط و ناگزیر باشد و نیز حاوی دهانههای آتشفشان، قطعاتی که داستان را با حداکثر نیرو به پیش میبرند و فراز و جهشهای بلند ایجاد میکنند.
(برگرفته از کتاب نامههایی به یک نویسنده جوان.)