یادداشتهای روزانه
-
کشمکشِ تلخِ تمامنشدنی
خودش را از طبقۀ چهارم پرت کرد پایین. همین چند روزِ پیش. درماندگی، بیشفعالی درماننشده و فشارهای عصبیِ رویِهم تلنبارشده سرانجام کار خودش را کرد. آن هم بعد از آن همه حوادث خطرناک و مرگآور (از تصادف گرفته تا اعتیاد مهلک) که از بیخ گوشش گذشت و زنده ماند و حالا در چهلوششسالگی… تا به […]
ادامه مطلب -
ظرف روان به مثابه شیشۀ مربا
چند هفته قبل بهطور اتفاقی برنامۀ مستندی از شبکۀ بیبیسی فارسی دیدم که دربارۀ زندگی یک بیمار افسرده بود. مردی در دهۀ پنج زندگیاش میکوشید راههای مختلفی را برای غلبه بر افسردگی امتحان کند. در طول فیلم بیننده با تحقیقات متنوع مرد همراه و با نتیجۀ هر مسیر روبرو میشد. مرد سالهای زیادی برای چیرگی […]
ادامه مطلب -
چگونه قضاوت نکنیم
وقتی خواندن و نوشتن قسمت مهمی از زندگی را تشکیل میدهد، خواه ناخواه بالندگی خصیصۀ آدم میشود. ذهن خودبهخود میگردد تا آنچه را میخواند یا مینویسد یا حتی دربارهاش فکر میکند به نوعی در تار و پود زندگی واقعی بدمد. انگار ناخودآگاه میکوشد از هر یافتهای در جهت یادگیری هر چه بیشتر بهره ببرد. بارها […]
ادامه مطلب -
اگر بتوانم سهم خودم را ببینم…
وقتی شروع به حرف زدن دربارهی زندگی و همسرش کرد هیچ در نظر نداشتم چه باید بگویم چون به نظر میرسید طبق صحبتهای قبلیمان تصمیمش برای طلاق قطعی باشد. تنها سعی کردم به عنوان یک دوست، نه مشاور گوش کنم. اما وقتی صحبت گل انداخت طرح چند سؤال کافی بود که تردیدهایش رو بیاید. همان […]
ادامه مطلب -
بماند برای بعد، بماند برای بعد.
چند روز قبل در کارگاهی بودم که صحبت از «بهرام صادقی» پزشک و نویسنده معاصر بود. در آخر استاد گفت: «منتقدین همواره در پی پاسخ دادن به این سؤال هستند که چرا بهرام صادقی با آن ذهن قصهپرداز و با آن میزان از خلاقیت ادبی و با اینکه هنوز زنده بود دیگر ننوشت؟» منتقدان دلایلهای […]
ادامه مطلب -
انسان خوب است تا از این غصه بمیرد
#یا_امیرالمؤمنین … اگر از پای یک زن یهودی خلخال به ظلم و جنایت دربیاورند، انسان خوب است تا از این غصه بمیرد. #ستار_بهشتی #مادر پسرم را برده بودم پارک. این پست را هم همانجا در صفحۀ «سید ضیاءالدین شفیعی» خواندم. کنجکاو شدم. کمی دربارهاش جستجو کردم. وقتی برگشتم خانه ذهنم مشغول بود. جستجو در اینترنت […]
ادامه مطلب -
عقدۀ حقارت، غدۀ احترام
امروز کتاب «از وقتی که تو رفتی…»نوشتهی پرویز دوایی را میخواندم. قبلتر هم از این نویسنده خوانده بودم. ادب و احترامی که در نوشتههایش به چشم میخورد، خواننده را مجذوب میسازد. پرویز دوایی در کنار نثر زیبایی که دارد بسیار با احترام و مؤدبانه از نامهایی که در نامههایش میآورد، یاد میکند. احترامآمیز بودن لحن […]
ادامه مطلب -
لحظاتی برای تأمل
نمیدانیم چه هستیم. مسئلهی بغرنجی است. ولی حقیقت دارد. بعضیها خیال میکنند بشر نوعی حیوان است و فرقی با بقیه حیوانات ندارد. روح و این چیزها حرف مفت است. جز همین مادهای که از آن تشکیل شدهایم چیزی وجود ندارد. یک عده خیال میکنند بشر اصلاً موجود مادی نیست. چیز غیر مادی است که وارد […]
ادامه مطلب -
آخرش که چه؟
«اگر مرگی در کار نبود، دلیلی نداشت که دنبال معنای زندگی بگریم، اجباری وجود نداشت، زندگیمان را میکردیم.» این جملهها از رمان «مواجهه با مرگ» نوشتهی براین مگی نظرم را به خود جلب کرد. آدمی هستم که زیاد به مرگ فکر میکند. به تهِ زندگی. شاید به همین خاطر است که در هر نوشتهای وقتی […]
ادامه مطلب -
دو نگاهِ متفاوت
دیشب در حین خواندن رمان مواجهه با مرگ از براین مگی، جایی که دیگر داشت حوصلهام از دستِ اضافهگوییهای نویسنده سر میرفت، به عبارات درخشانی رسیدم: «مسئلهی مهم در اینجا تفاوتی است که بین یونگ و فروید وجود دارد. فروید از توهم بیزار بود. به نظرش آدم عاقل و بالغ نباید توهم داشته باشد. تنها […]
ادامه مطلب